گروه بین الملل مشرق - بیش از دو و نیم سال است که سوریه به میدان جنگ تبدیل شده و ویرانی، جنایت و ترور گریبان مردم این کشور را گرفته و بسیاری از آنها را آواره کشورهای همسایه کرده است؛ جنگی که دیگر یک نبرد داخلی میان نظام یک کشور و گروههای مخالف داخلی نیست و با ورود نیروهای خارجی طرفدار نظام و طرفدار مخالفان، ابعاد منطقهای و جهانی به خود گرفته و هر روز بر پیچیدگی آن افزوده میشود. برای بررسی اوضاع میدانی جنگ سوریه، مداخلات خارجی، چگونگی صفبندی موافقان و مخالفان نظام و سناریوهای پیشرو همشهری دیپلماتیک با دکتر مسعود اسداللهی یکی از کارشناسان برجسته این حوزه، گفتگویی داشته که متن آن را در ادامه میخوانید.
اوضاع کلی امروز سوریه به چه شکلی و بحران در چه مرحله ای است؟
وضعیت سوریه از ابتدای بحران تا به حال، فراز و نشیبهای زیادی داشته است. از اواخر سال 91 سیر حوادث در سوریه تغییر کرد. گروههای معارض اعم از ارتش آزاد سوریه و شعبه های القاعده توانستند بر بخشهایی از روستاها و شهرهای سوریه تسلط یابند و به سمت دمشق پیشروی کنند. چنانکه در اواخر زمستان 91 آنها توانستند از غوطه (حومه) شرقی و غربی دمشق پیشرویهای بارزی انجام داده و از محلههای قدیمی این شهر که تراکم جمعیت زیادی دارند و پوشش مناسبی را برای حضور آنها فراهم میآوردند، وارد دمشق شوند. در این زمان بود که آنها از تصرف پایتخت و سرنگونی نظام حرف میزدند و با ادعایی بزرگ، خود را در چند قدمی کاخ ریاستجمهوری نشان میدادند. اگرچه شواهدی در مورد پیشروی آنها وجود داشت اما آنها سعی می کردند آن را بزرگتر نشان دهند.
به عبارتی در اواخر سال 91 یعنی ماههاي بهمن و اسفند براساس اتفاقاتی که در صحنه نبرد روی داد، به تدریج ورق برگشت. در این زمان مشخص شد مخالفان و معارضان تنها معارضان داخلی نیستند بلکه از سراسر جهان عرب و غیرعرب افراد مسلح وارد سوریه شدهاند. در کشورهای مختلف عرب مانند عربستان، لیبی، تونس و... مراکزی برای جذب و اعزام نیرو به سوریه راهاندازی شده بود که این نیروها از طریق سه ورودی عمده وارد خاک سوریه میشدند. یکی از این ورودیها خاک ترکیه بود که نیروها از این راه وارد بخشهای شمالی سوریه شده و در حلب، ادلب و دیگر بخشهای شمالی مستقر میشدند. دیگري خاک اردن بود که نیروهای وارد شده از این مسیر در منطقه درعا مستقر میشدند و ورودی سوم هم شمال لبنان بود. این نیروهای مسلح که اکثرا هم سلفیهای تکفیری بودند، ترکیب مخالفان را از حالت داخلی خارج کردند. نیروهایی که از خارج آمده بودند به دلیل داشتن دیدگاه ایدئولوژیک سلفی و تکفیری، به نسبت نیروهای داخلی که خیلی جدی نمیجنگیدند و بیشتر دنبال منافع شخصی بودند، اراده قویتری برای جنگیدن داشتند. به همین خاطر، حضور این نیروها به پیشرویهای بیشتر و تصرف مناطق بیشتر منجر شد تا جایی که آنها توانستند جاده فرودگاه را قطع کنند، با تعطیلی فرودگاه، دروازه ارتباط نظام با خارج قطع شد و همین مساله نظام را در انزوای عجیبی قرار داد.
وقتی مشخص شد ترکیب معارضان از حالت داخلی خارج شده، همپیمانان نظام هم از خارج سوریه مانند لبنان (حزبالله)، عراق، یمن و جاهای مختلف وارد معرکه شدند. در واقع بحران سوریه به جنگ دیگران علیه دیگران در خاک سوریه تبدیل شد؛ یعنی دیگر بحث انقلاب مردمی، آزادی، دموکراسی و... مطرح نبود بلکه، یک جنگ منطقهای و حتی فرامنطقهای بود. چنانکه در کنار حضور افراد مسلح از آسیای میانه بهخصوص چچن، از اقلیتهای عرب مسلمان ساکن کشورهای اروپایی مانند آفریقاییها و پاکستانیها هم افراد مسلحی به کمک معارضان آمدند و ترکیب عجیب و غریبی از معارضان شکل گرفت؛ موضوعی که خود کشورهای اروپایی مانند بلژیک، فرانسه، آلمان و انگلیس نیز به آن اذعان داشتند. این وضعیت میدانی با حمایت جهانی کشورهای غربی، عربی، ترکیه و مصر دوران مرسی از معارضان، منجر به جنگ سخت و طاقتفرسایی در طول ماههای اخیر شد که به دلیل قدرت بیشتر ارتش سوریه با حمایت نیروهای داوطلب داخلی و حامیان خارجی، نظام توانست معارضان را عقب براند و بسیاری از مناطقی را که در تصرف آنها بود، یکییکی پس بگیرد.
ارتش توانست منطقه داریا در حومه دمشق را که چسبیده به منطقه اداری و سیاسی دمشق و نزدیک کاخ ریاستجمهوری است، پاکسازی کرده و امنیت آن را تامین کند. همچنین در حومه شرقی، ارتش و حامیان دولت با بستن ورودی مخالفان به سمت دمشق و پاکسازی جاده فرودگاه توانستند موفقیتهای زیادی به دست آورند و به این ترتیب، وضعیت به تدریج به نفع نظام تغییر کرد. اما مهمترین موفقیت نظام در پاکسازی شهرک القصیر بود که جنگی طولانی در آنجا به وقوع پیوست. القصیر برای مخالفان حالتی استراتژیک و سمبلیک داشت. آنها از القصیر باعنوان استالینگراد سوریه یاد میکردند. داستان شهر استالینگراد در جریان جنگ جهانی دوم، داستان معروفی است که بعد از ماهها محاصره این شهر توسط ارتش آلمان در نهایت به دلیل مقاومت شهر، ارتش آلمان شکست خورد و این شکست سرآغاز شکستهای آلمان نازی در جنگ بود. مخالفان براساس یک تفکر اشتباه در تبلیغات خود القصیر را استالینگراد نظام نشان دادند و عنوان کردند اینجا نظام را از پا درخواهیم آورد.
چه چیزی باعث شد آنها چنین تفکری داشته باشند؟
آنها دو سال القصیر را در اختیار داشتند و در آن استحکامات بسیاری مانند تونل و زیرزمینهای ضدبمب ایجاد کرده بودند و آنجا را به یک پادگان نظامی، آموزشی و سازمانی تبدیل کرده بودند، به عبارتی القصیر به چهارراهی تبدیل شده بود که نیروها، تسلیحات و تجهیزات به آنجا میرسید و از آنجا تقسیم شده و به جاهای مختلف مانند ادلب، حلب، دمشق و... فرستاده میشد. از اینرو القصیر جایگاهی استراتژیک داشت و معارضان فکر نمیکردند نظام بتواند القصیر را پس بگیرد. اما در طول یک جنگ طولانی و بسیار سخت، نظام، القصیر را پس گرفت. پس از آن به سمت حمص پیشروی و آنجا را پاکسازی کرد، به نحوی که فاصله شهر حمص تا مرز لبنان که یک کریدور حیاتی برای مخالفان بود به تصرف دولت درآمد و پاکسازی شد و ارتباط نیروهای مسلحي که از لبنان وارد خاک سوریه میشدند، با دمشق قطع شد و این یک ضربه کاری روانی، سیاسی و نظامی برای معارضان بود.
بهخصوص حامیان عربی و غربی معارضان به خودشان آمدند و دیدند نظامی که از نظر آنها در حال سقوط بود، ورق را به نفع خودش برگردانده و پیروزی مهمی به دست آورده است. این وضعیت برای کشورهای غربی، بهخصوص انگلیس، فرانسه، ترکیه و کشورهای عربی مانند عربستان و قطر قابل تحمل نبود؛ چرا که بعد از بیش از دو و نیم سال و تحمیل هزینه و امکانات بسيارمیدیدند که معارضان دارند شکست میخورند. پس تلاش کردند دیگر کشورها ازجمله آمریکا را به میدان نبرد وارد کنند. از آنجا که آمریکاییها اعلام کرده بودند به دلیل تجربه تلخ عراق، افغانستان و لیبی دیگر وارد هیچ جنگی نمیشوند و بههیچوجه در سوریه دخالت نظامی نمیکنند، آنها خواستند با ایجاد بهانهای پای آمریکا را به جنگ باز کنند.
این بهانه چه بود؟
در اوایل فروردینماه در حلب در منطقه خانالعسل سلاح شیمیایی به کار برده شد. مشخص بود این سلاح شیمیایی از طرف مخالفان استفاده شده؛ چراکه شهرک خانالعسل در تصرف دولت و ارتش سوریه بود و تلفاتی که وارد شد، به ارتش و طرفداران نظام بود. به همین دلیل دولت سوریه از سازمانملل خواست کارشناسان خود را برای بررسی و تحقیق بفرستد اما انگلیس و فرانسه شروع به مانعتراشی در اعزام بازرسان کردند. این موضوع چهار، پنج ماه ادامه داشت اما زمانی که فرستادن بازرسان پذیرفته شد و آنها آماده اعزام شدند، معارضان جدیدی از ترکیه وارد سوریه شدند و منطقه خانالعسل را تصرف کردند و تغییر و تحولاتی در این منطقه صورت گرفت؛ طوری که دیگر تحقیق در آنجا فایدهای نداشت. اما عجیب اینجاست که همزمان با ورود و شروع به کار بازرسان، ناگهان بحث کاربرد سلاح شیمیایی در حومه دمشق مطرح شد.
بعد از جریان خانالعسل اوباما موضعی گرفت که اکنون پیامدهای آن را میبینیم. اوباما در آن زمان اعلام کرد کاربرد سلاح شیمیایی خط قرمز ماست. او فکر میکرد با وجود استفاده مخالفان از سلاح شیمیایی، نظام سوريه با این تهدید جرأت نمیکند با سلاح شیمیایی بهآنها پاسخ دهد. اما باید میدانست وقتی خط قرمز تعیین میکند، این خط قرمز فقط برای حریف نیست بلکه برای خودش هم خط قرمز تعیین کرده است؛ یعنی خود را متعهد به امری میکند و وقتی حریف از خط قرمز عبور کند، در موقعیت دشواری قرار ميگيرد و باید پاسخ دهد. از اینرو زمانی که بحث استفاده از گاز سارین و کشته شدن تعداد زیادی از افراد مطرح شد، جنجالی چند هفتهای از سوی معارضان ایجاد شد و رسانههای غربی و عربی این مساله را به شدت بزرگ کردند و تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا براساس تعهد اوباما، وی را در منگنه قرار دهند. آنها عنوان کردند اوباما بهعنوان رئیسجمهور قدرتمندترین قدرت نظامی دنیا، باید به تعهد خود عمل کند.
یعنی شما این مساله را دامی از سوی برخی کشورهای غربی و عربی میدانید؟
بله، دامی بود که خود اوباما و همه کشورهای عربی و غربی او را در آن انداختند. البته در اینجا دو بحث مطرح است؛ یکی اینکه آیا سلاح شیمیایی از سوی مخالفان به کار گرفته شده؛ یعنی توطئهای بوده که برای ورود آمریکا طراحی شده یا نه مخالفان از این اتفاقات در جهت اهداف خود بهرهبرداری کردند که این موضوع مشخص نیست و باید منتظر نتیجه تحقیقات بازرسان بود. همچنین این بحث مطرح است که آیا واقعا سلاح شیمیایی به کار رفته یا نه؟ و اگر سلاح شیمیایی بوده، چه نوع سلاح شیمیایی بوده است؟ چون برخی از NGOهای غربی این ایده را مطرح میکنند که اصولا سلاح شیمیایی و گاز سارین استفاده نشده بلکه ترکیبی از سولفات سدیم که برای تصفیه لولههای آب مورد استفاده قرار میگیرد، به کار رفته است و انفجار حجم زیادی از این ترکیب باعث مسمومیت افراد شده و کسی شیمیایی نشده و مخالفان از این موضوع برای متهم کردن نظام استفاده کردهاند که این موضوعها را باید کارشناسان سازمانملل منصفانه و بدون حب و بغض سیاسی روشن کنند.
حال اگر فرض شود از سلاح شیمیایی استفاده شده، بحث این است چه کسیاقدام به اينكار کرده است؟ مخالفان و حامیان غربی و عربی آنها به طور قاطع نظام را به استفاده از این سلاحها متهم میکنند اما وقتی از آنها مدرک خواسته میشود، مدرکی ارائه نميشود بلکه صرفا ادعا میشود نواری در اختیار آنهاست که براساس آن، یک افسر میدانی به یک افسر عالیرتبه سوری در مورد استفاده از گاز سارین مطالبی را بیان میکند اما آنها به خاطر مسائل امنیتی از در اختیار قرار دادن نوار مکالمه این دو افسر خودداری میکنند و فقط ادعا میکنند چنین نواری وجود دارد.
اما از سوی دیگر، سوريه ادعا میکند که مخالفان دست به این کار زدهاند و استدلال میکند در حالی که نیروهای ما در حال پیشروی هستند، نیازی به استفاده از سلاح شیمیایی نداشتهایم. حتی روسها مدعی شدهاند فیلمی را در اختیار دارند که نشان میدهد موشکهای حاوی گاز شیمیایی از مناطق تحت تسلط مخالفان شلیک شده است.
البته ایده سومی هم وجود دارد و آن اینکه گاز شیمیایی توسط هر دو طرف استفاده شده است.
ما نمیتوانیم در این مورد قضاوت کنیم اما آنچه مسلم است، این کار بهانه لازم را به غرب داد که طرحی را که بیش از دو سال و نیم آماده انجام است، به اجرا درآورند. آمریکاییها، انگلیس و فرانسه مستشاران نظامی خود را در اردن مستقر کرده بودند که تعداد زیادی از معارضان مسلح را تحت آموزش قرار داده و افسران عملیات ویژه تربیت کنند تا در وضعیت بحرانی که سوريه دچار بیثباتی شدید میشود، این نیروها از خاک اردن وارد سوریه و دمشق شده و پایتخت را ناامن کنند؛ همان طرحی که در طرابلس و لیبی پیاده شد. جان کری میگوید بیش از 1400نفر در این حمله شیمیایی کشته شدهاند اما آمار مخالفان رقمی حدود 500 نفر است و تفاوت این دو، رقمی حدود هزار نفر است که طبق اخبار رسانههای جهان عرب و لبنان این هزار نفر افراد مسلح خارجی بودهاند که در جریان حمله کشته شدهاند. همچنین طبق خبر روزنامه السفیر لبنان 300نفر از آنها از افسران عملیات ویژهای بودهاند که در اردن تحت آموزش آمریکاییها قرار داشتهاند و این ضربه سنگینی برای مخالفان است.
به دنبال جنجال رسانهای غربی-عربی آمریکاییها اعلام کردند که منتظر نتیجه تحقیقات نخواهند ماند؛ چراکه مشخص است که حكومت سوريه این سلاح را به کار برده و آنها میخواهند نظام را تنبیه کنند سپس وارد فاز عملیات نظامی شدند اما نکته جالب اینجاست که غربیها در موارد قبلی مداخله نظامی تلاش میکردند یک مستمسک قانونی درست کنند و بعد وارد عمل شوند ولی این بار این اتفاق نیفتاد.
به نظر شما دلیلش چیست؟
علت این است که آنها مدرکی در دست ندارند و نمیتوانند چیزی را ثابت کنند. در واقع آنها میخواهند براساس یک ادعای دروغ و یکسری شواهد غیرقابل اثبات، عملیات نظامی انجام دهند. بعد از شکست مخالفان، توازن قوا به نفع حكومت تغییر کرد و همین موضوع باعث شد شرایطی که قبل از آن آمریکاییها خواهان انجام کنفرانس ژنو بودند، به هم بخورد. با بههم خوردن توازن، در صورت برگزاری کنفرانس ژنو2 این مخالفان بودند که باید امتیاز میدادند چون دولت در موضع قدرت بود، بنابراین آمریکاییها به دنبال بهانهای بودند که ضربهای نظامی به ارتش سوریه وارد کنند تا قدرت نظام تضعیف شود و از طرف دیگر با تقویت معارضان توازن پیشین را دوباره برقرار کنند و پس از آن به کنفرانس ژنو2 بروند. حمله شیمیایی بهترین بهانه را به آنها داد که تحت عنوان مجازات نظام، با حمله نظامی قدرت ارتش سوریه را تضعیف کنند.
آمریکاییها اعلام کردند این حمله یک حمله محدود با اهداف مشخص و با هدف تضعیف قدرت نظامی ارتش سوریه است و هدف از آن سرنگونی حكومت سوريه نیست بلکه تضعیف آن است. آنها نمیخواهند تجربه لیبی و عراق را تکرار کنند. اما در اینجا این سوال مطرح میشود که مگر آمریکا پلیس دنیاست که بدون مجوز قانونی و به تنهایی تصمیم بگیرد به هر جا حمله کند؟ یا اینکه چه کسی تضمین میدهد این عملیات محدود باقی بماند. آمریکا گفته به تمام فرودگاههای سوریه حمله میکند. از آنجا که یکی از برتریهای نظامی سوریه نسبت به مخالفان، توانایی نیروی هوایی ارتش سوریه است، آمریکا در واقع میخواهد با حمله به فرودگاهها، نیروی هوایی سوریه را از کار بیندازد.
یعنی شما معتقدید شاید آمریکا بتواند حمله را آغاز کند ولی با توجه به پاسخ سوریه دیگر عملیات محدود معنایی نخواهد داشت؟
بله، دقیقا. در صورت حمله آمریکا، سوریه خود را ملزم به پاسخ دادنمیداند و سه هدف در تیررس دارد: اسرائیل، اردن و ترکیه. از آنجا که در هر حملهای این سه کشور قطعا مشارکت دارند، سوریه در پاسخ به آنها حمله میکند. این حمله سوریه با پاسخ آمریکا روبهرو میشود و جنگ از حالت محدود بیرون آمده و کنترلش از دست همه خارج خواهد شد و هرجومرجی ایجاد میشود که نتیجهاش قطعا سرنگونی حكومت سوريه خواهد بود. البته نه به آن شکل که آمریکاییها میخواهند. آمریکاییها میخواهند آدمهای موردنظر خود را سر کار بیاورند اما شرایط میدانی امروز به صورتی است که همه میدانند در صورت سرنگونی نظام، القاعده و گروههای سلفی تکفیری قدرت را به دست میگیرند.
قدرتگیری نیروهای سلفی - تکفیری و القاعده چه تاثیر و پیامدی برای کشورهای حامی آنها خواهد داشت؟
یکی از عواملی که باعث شده اروپاییها برای نخستین بار با آمریکا همراهی نکنند و انگلیس به عنوان یار همیشگی آمریکا به حمله رأی منفی بدهد، این است که آنها اطلاعات دقیقي دارند مبنی بر اینکه افرادی که در صحنه سوریه میجنگند، از نیروهای القاعده هستند؛ القاعدهای که نیروهایش از مهاجران اروپایی است.
اینها بعد از پایان بحران سوریه به راحتی و البته با تجربه نظامی و جنگ میدانی به کشورهایشان برمیگردند و تبدیل به معضلی برای کشورشان خواهند شد؛ موضوعی که بسیاری از کشورها مانند بلژیک و فرانسه به آن اعتراف کردهاند.
به دلیل همین نگرانیها آمریکا نتوانسته یک ائتلاف بینالمللی برای حمله شکل دهد. آمریکا دو نیاز اساسی دارد؛ یکی اینکه یک ائتلاف بینالمللی تشکیل دهد که خود را از اتهام تکروی مبرا کند و دیگر اینکه افکاری عمومی را اقناع کند.
اما آمریکا در هر دو مورد شکست خورد چون در مورد اول، همپیمانانش حاضر به حضور در صحنه نشدند. چنانکه حتی در اجلاس G20 اوباما به علت دودستگی نتوانست اجماع بینالمللی ایجاد کند. حتی در بیانیه پایانی، کشورهای همسو با آمریکا خواستار یک پاسخ قوی شدند و اجماعی بر حمله نبود؛ چراکه پاسخ قوی به معنی اقدام نظامی نیست و افکار عمومی هم در داخل و هم در خارج به شدت مخالف جنگ است؛ چراکه تجربه جنگ عراق که بوش و بلر به وضوح در مورد سلاحهای شیمیایی و اتمی عراق و ارتباط صدام با بنلادن دروغ گفتند در یاد مردم باقی مانده و اکنون که تلاش میکنند ثابت کنند ادعایش درست است، موفق به اقناع افکار عمومی نمیشوند.
وقتی اوباما خود را در چنین وضعیتی دید، توپ را به زمین کنگره انداخت و این از معدود مواردی بود که چنین اتفاقی میافتاد که رئیسجمهور آمریکا تصمیم براي جنگ را به کنگره واگذار میکرد؛ چراکه طبق اختیارات رئیسجمهور آمریکا در مواقعی که امنیت ملی آمریکا در خطر باشد، رئیسجمهور میتواند دستور جنگ بدهد ولی تا 60 روز فرصت دارد به کنگره مراجعه و مجوز آن را بگیرد و حتی اگر مجوز کنگره را نگرفت، یک ماه فرصت دارد نیروهایش را خارج کند؛ یعنی میتواند سه ماه بدون مجوز کنگره بجنگد اما با وجود داشتن چنین اختیاری اوباما تصمیمگیری در مورد سوریه را به کنگره واگذار کرد! به این علت که در صورت ناموفق بودن عملیات بتواند بگوید که کنگره آن راتصویب کرده و وی فقط مجری طرح بوده است. اما با توجه به اینکه اکثریت كرسيهاي کنگره در اختیار جمهوری خواهان است، به نظر میرسد با حمله مخالفت کنند. حتی در مجلس سنا هم که اکثریت با دموکراتهاست، تضمینی برای تایید طرح اوباما وجود ندارد. در حالی که همه منتظر بودند اوباما دستور ساعت صفر عملیات و حمله را صادر کند، عقبنشینی و انداختن توپ به زمین کنگره، شوکی به جهان غرب و عرب وارد کرد.
روسها که شرایط را درک کرده بودند، سناریویی را برای خروج از بحران طراحی کردند. به این معنا که با دعوت از ولید معلم، وزیر خارجه سوریه به دمشق پیشنهاد دادند که سلاحهای شیمیایی این کشور تحت کنترل بین المللی قرار بگیرد و حتی معاهده خلع سلاح شیمیایی را نیز بپذیرد که نظام سوریه هم بلافاصله آن را پذیرفت. این طرح از یک طرف آمریکا را خلعسلاح کرد چون در این شرایط دیگر نمی توانست بر طبل جنگ بکوبد و از سوی دیگر، راهحلی آبرومندانه برای خروج اوباما از بحران بود. اوباما که وضعیت را چنین دید، اعلام کرد:« سوریه آمریکا را در طرح حمله نظامی جدی دید،بنابراين این طرح را پذیرفت و این موفقیت را به خود نسبت داد. در حالی که نقش اصلی این موفقیت در اختیار پوتین است که با دیپلماسی قوی توانست این طرح را عملی کند و البته مشخص است که ایران هم نقش فعالی در این طرح داشته است؛ چراکه از زمان حضور ولید معلم در مسکو، امیر عبداللهیان، معاون وزیر خارجه ایران نیز در مسکو حضور داشت و این نشان از تلاش سهجانبه برای طرح این سناریو دارد.
تا این لحظه، این حرکت موفقیت آمیز سه جانبه آمریکا را مجبور کرده که یک قدم به عقب برود و تصمیمگیری در مورد عملیات نظامی در کنگره را به تعویق انداخته و اوباما نیز پذیرفته طرح بررسی شود و در صورت واقعی بودن آن دیگر نیازی به حمله نخواهد بود.
یک نکته قابل ذکر در اینجا این است که بسیاری از تحلیلگران معتقدند پوتین میخواهد شکست بحران موشکی کوبا را در بحران شیمیایی سوریه جبران کند. در جریان بحران موشکی کوبا این شوروی بود که مجبور شد در مقابل تهدید نظامی آمریکا عقبنشینی کرده و موشکهای بالستیک اتمی خود را از کوبا خارج کند اما اکنون روسیه میخواهد آمریکا را وادار به عقبنشینی کند و این نشان میدهد سوریه برای روسیه اهمیت استراتژیک دارد و این باور که روسیه بر سر سوریه معامله میکند، تضعیف شده است؛ چراکه روسها معتقدند بحران سوریه شکل نظام بینالملل را در مرحله بعد تعیین میکند و کسی که از این بحران موفق خارج شود از بازیگران موفق نظام بینالمللی خواهد بود.
مطرح شدن حمله نظامی چه تاثیری بر گروههای قومی، مذهبی و... داشته است و جایگاه اسد و نظام در جامعه سوریه چگونه است؟
در سوریه، عدهای طرفدار نظام و عدهای مخالف نظام هستند. البته گروهی هم بیطرف هستند که بیشتر دوست دارند زنده بمانند. اگرچه عامل اصلی بحران شیمیایی اخیر معلوم نیست اما اکثریت مردم عادی اتهامات علیه نظام را قبول ندارند و به زندگی روزمره خود میپردازند. عملکرد مخالفان بسیار بد بوده و حضور نیروهای خارجی این سوال را مطرح کرده که اگر اختلافی وجود دارد، چرا یک نفر از خارج مانند لیبی، تونس، عربستان و... باید وارد سوریه شود، آن هم به صورت مسلحانه و دست به بدترین اقدامات و جنایات از ذبح تا خوردن قلب هموطنان سوری آنها بزند. مردم سوریه نمیتوانند اینگونه مسائل را به مخالفت با نظام ربط دهند و همین مساله آنها را بیشتر به نظام متمایل کرده است. با توجه به نظرخواهی ناتو به علت عملکرد بسیار بد مخالفان اگر امروز در سوریه انتخابات برگزار شود، بشار اسد با 70درصد آرا دوباره انتخاب میشود.
در صورت حمله نظامی توان مقابله سوریه به چه میزان است؟
سوریه قطعا قدرت مقابله با آمریکا را ندارد و حتی حمله به رژیم صهیونیستی هم در دستور کار اين كشورقرار ندارد، چون ورود قدرت نظامی رژیم صهیونیستی به ماجرا، به ضرر نظام خواهد بود. پس به نظر میرسد سوریه بیشتر حمله به اردن و ترکیه را در دستور کار دارد. مگر اینکه نظام سوریه در مرحله مرگ و زندگی باشد که به رژیم صهیونیستی حمله کند.
با توجه به صحبتهای شما به نظر میرسد کشورهای ترکیه، عربستان، قطر و... بیشتر از آمریکا و غرب دنبال عملیات نظامی و سرنگونی دولت سوریه هستند؟
بله، دقیقا همینطور است. اگرچه آمریکا میخواهد حكومت سوريه سقوط کند اما جایگزینی ندارد و میداند که مخالفان لائیک نظام قدرتی ندارند و کسانی که قدرت دارند، سلفیها و تکفیریها هستند. بنابراین اگر نظام سقوط کند، نهتنها وضع بهتر نخواهد شد بلکه بدتر میشود. پس دنبال راهحلی هستند که هم بشار اسد کنار برود و هم اصل نظام حفظ شود اما عربستان، ترکیه و... اینطور فکر نمیکنند و همانطور که مقام معظم رهبری گفت این گروههای سلفی برای خود آنها دردسرساز خواهند شد. اما در مورد ترکیه و عربستان باید گفت موضع آنها به شدت انفعالی، متعصبانه، به دور از منطق و حتی به دور از منافع ملی خودشان است. چنانکه بعد از اینکه آمریکا گفت پیشنهاد سوریه در مورد کنترل بینالمللی بر خلع سلاح شیمیایی را با دید مثبت بررسی میکند، بلافاصله شورای همکاری خلیجفارس تشکیل جلسه داد و با محکوم کردن پیشنهاد روسیه، خواستار حمله به سوریه شد که این نشان میدهد آنها چقدر از واقعیتها دور هستند. ترکیه هم سرنوشت سیاسی خود را به مساله سوریه و سقوط بشار اسد گره زده است. اگر بشار بماند، اردوغان انتخابات بعدی را باخته چون به لحاظ سیاسی، مالی و نظامی روی این مساله سرمایهگذاری کرده و توجیهی برای شکست نخواهد داشت.
موضع اردن متفاوت است. اردن تحت فشار است. پادشاه اردن با بشار اسد دشمنان مشترکی نظیر اخوانالمسلمین و گروههای سلفی - تکفیری دارد. بنابراین خودذاتا مایل به سقوط بشار اسد نیست، چون میداند بعد از بشار نوبت خودش است ولي از آنجا كه اقتصاد اردن اقتصاد ضعیفی است و به شدت به کمکهای عربستان نیاز دارد، سعودی از این اهرم برای فشار بر پادشاه اردن برای در اختیار قرار دادن خاک اردن برای معارضان استفاده کرده است اما به هر حال نباید این موضوع را نادیده گرفت که این عمل اردن به هر دلیل بی پاسخ نخواهد ماند.
نقش و تاثیرگذاری ایران در روند بحران سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد راه حل پیشنهاد خلع سلاح شیمیایی غربیها اشاره کرده اند اصل این پیشنهاد از سوی ایران بود. البته اطلاع دقیقی در این مورد ندارم ولی در صورت صحت، اين گفته نشان از تاثیرگذاری بسیار ایران دارد. از سوی دیگر، یکی از عواملی که آمریکا را در حمله مردد کرد، تهدیدهایی بود که ایران انجام داد. ایران در دو جبهه میتواند فعال باشد؛ در جبهه حمایت ازسوريه که بسیار فعال است و در جبهه دیگر باید با حمایت چین و روسیه دنبال یک راهحل سیاسی برای حل بحران باشد؛ چراکه با حمایت میتوان سوريه را حفظ کرد ولی نمیتوان آن را پیروز کرد و جنگ ادامه پیدا خواهد کرد. همچنین از آنجا که ایران خود از قربانیان سلاحهای شیمیایی بوده، وقتی ازسوريه حمایت میکند به نوعی به آن مشروعیت میبخشد. ایران باید به دیپلماسی فعال پنهان و آشکار خود ادامه دهد و در عین حمایت از سوريه به دنبال راهحل سیاسی برای بحران باشد.
سناریوهای پیشروی سوریه را چگونه میبینید؟
تحولات بیش از دو سال و نیم گذشته نشان میدهد که هیچیک از دو طرف قدرت پیروزی و یکسره کردن کار را ندارند. ممکن است نظام بیش از این پیروزی به دست آورد اما نمیتواند مخالفان را به صورت کامل از میان ببرد. مخالفان هم اینقدر قدرت ندارند که حكومت سوريه را سرنگون کنند و این مسأله به جنگی فرسایشی و طولانی میانجامد که به مرور از کنترل خارج خواهد شد و به کشورهای همجوار سرایت خواهد کرد. چنانکه پیامدهای آن را امروز در انفجارهای ضاحیه، طرابلس لبنان و در عراق میبینیم و حتی ممکن است به ترکیه و اردن هم کشیده شود.
پس باید آتش این بحران را کنترل و کمکم خاموش کرد. اما متاسفانه عربستان، ترکیه، قطر و... روی آتش نفت میپاشند و آن را شعلهورتر میکنند؛ چراکه بقای اسد را شکست خود میدانند. من به ادامه بحران خوشبین نیستم مگر آمریکا و غرب ادامه جنگ را به ضرر خود و صلح جهانی بدانند و به ترکیه و عربستان فشار بیاورند که دست از حمایت مخالفان بردارند و به دنبال یافتن راه حلی برای بحران باشند.
به هر حال سوریه به یکسری اصلاحات نیاز دارد، اینطور نیست؟
بحران سوریه اصلا راهحل نظامی ندارد، هرچند حكومت قوی باشد به علت تبدیل شدن بحران به جنگ شهری و چریکی، بحران تداوم خواهد داشت. پس روسیه، ایران و دیگر دوستان سوریه باید طرحی برای حل بحران سوریه آماده کنند؛ طرحی که پایهای برای کنفرانس ژنو باشد تا آنجا برای حل بحران یک راهحل سیاسی پیدا شود.
اوضاع کلی امروز سوریه به چه شکلی و بحران در چه مرحله ای است؟
وضعیت سوریه از ابتدای بحران تا به حال، فراز و نشیبهای زیادی داشته است. از اواخر سال 91 سیر حوادث در سوریه تغییر کرد. گروههای معارض اعم از ارتش آزاد سوریه و شعبه های القاعده توانستند بر بخشهایی از روستاها و شهرهای سوریه تسلط یابند و به سمت دمشق پیشروی کنند. چنانکه در اواخر زمستان 91 آنها توانستند از غوطه (حومه) شرقی و غربی دمشق پیشرویهای بارزی انجام داده و از محلههای قدیمی این شهر که تراکم جمعیت زیادی دارند و پوشش مناسبی را برای حضور آنها فراهم میآوردند، وارد دمشق شوند. در این زمان بود که آنها از تصرف پایتخت و سرنگونی نظام حرف میزدند و با ادعایی بزرگ، خود را در چند قدمی کاخ ریاستجمهوری نشان میدادند. اگرچه شواهدی در مورد پیشروی آنها وجود داشت اما آنها سعی می کردند آن را بزرگتر نشان دهند.
به عبارتی در اواخر سال 91 یعنی ماههاي بهمن و اسفند براساس اتفاقاتی که در صحنه نبرد روی داد، به تدریج ورق برگشت. در این زمان مشخص شد مخالفان و معارضان تنها معارضان داخلی نیستند بلکه از سراسر جهان عرب و غیرعرب افراد مسلح وارد سوریه شدهاند. در کشورهای مختلف عرب مانند عربستان، لیبی، تونس و... مراکزی برای جذب و اعزام نیرو به سوریه راهاندازی شده بود که این نیروها از طریق سه ورودی عمده وارد خاک سوریه میشدند. یکی از این ورودیها خاک ترکیه بود که نیروها از این راه وارد بخشهای شمالی سوریه شده و در حلب، ادلب و دیگر بخشهای شمالی مستقر میشدند. دیگري خاک اردن بود که نیروهای وارد شده از این مسیر در منطقه درعا مستقر میشدند و ورودی سوم هم شمال لبنان بود. این نیروهای مسلح که اکثرا هم سلفیهای تکفیری بودند، ترکیب مخالفان را از حالت داخلی خارج کردند. نیروهایی که از خارج آمده بودند به دلیل داشتن دیدگاه ایدئولوژیک سلفی و تکفیری، به نسبت نیروهای داخلی که خیلی جدی نمیجنگیدند و بیشتر دنبال منافع شخصی بودند، اراده قویتری برای جنگیدن داشتند. به همین خاطر، حضور این نیروها به پیشرویهای بیشتر و تصرف مناطق بیشتر منجر شد تا جایی که آنها توانستند جاده فرودگاه را قطع کنند، با تعطیلی فرودگاه، دروازه ارتباط نظام با خارج قطع شد و همین مساله نظام را در انزوای عجیبی قرار داد.
وقتی مشخص شد ترکیب معارضان از حالت داخلی خارج شده، همپیمانان نظام هم از خارج سوریه مانند لبنان (حزبالله)، عراق، یمن و جاهای مختلف وارد معرکه شدند. در واقع بحران سوریه به جنگ دیگران علیه دیگران در خاک سوریه تبدیل شد؛ یعنی دیگر بحث انقلاب مردمی، آزادی، دموکراسی و... مطرح نبود بلکه، یک جنگ منطقهای و حتی فرامنطقهای بود. چنانکه در کنار حضور افراد مسلح از آسیای میانه بهخصوص چچن، از اقلیتهای عرب مسلمان ساکن کشورهای اروپایی مانند آفریقاییها و پاکستانیها هم افراد مسلحی به کمک معارضان آمدند و ترکیب عجیب و غریبی از معارضان شکل گرفت؛ موضوعی که خود کشورهای اروپایی مانند بلژیک، فرانسه، آلمان و انگلیس نیز به آن اذعان داشتند. این وضعیت میدانی با حمایت جهانی کشورهای غربی، عربی، ترکیه و مصر دوران مرسی از معارضان، منجر به جنگ سخت و طاقتفرسایی در طول ماههای اخیر شد که به دلیل قدرت بیشتر ارتش سوریه با حمایت نیروهای داوطلب داخلی و حامیان خارجی، نظام توانست معارضان را عقب براند و بسیاری از مناطقی را که در تصرف آنها بود، یکییکی پس بگیرد.
ارتش توانست منطقه داریا در حومه دمشق را که چسبیده به منطقه اداری و سیاسی دمشق و نزدیک کاخ ریاستجمهوری است، پاکسازی کرده و امنیت آن را تامین کند. همچنین در حومه شرقی، ارتش و حامیان دولت با بستن ورودی مخالفان به سمت دمشق و پاکسازی جاده فرودگاه توانستند موفقیتهای زیادی به دست آورند و به این ترتیب، وضعیت به تدریج به نفع نظام تغییر کرد. اما مهمترین موفقیت نظام در پاکسازی شهرک القصیر بود که جنگی طولانی در آنجا به وقوع پیوست. القصیر برای مخالفان حالتی استراتژیک و سمبلیک داشت. آنها از القصیر باعنوان استالینگراد سوریه یاد میکردند. داستان شهر استالینگراد در جریان جنگ جهانی دوم، داستان معروفی است که بعد از ماهها محاصره این شهر توسط ارتش آلمان در نهایت به دلیل مقاومت شهر، ارتش آلمان شکست خورد و این شکست سرآغاز شکستهای آلمان نازی در جنگ بود. مخالفان براساس یک تفکر اشتباه در تبلیغات خود القصیر را استالینگراد نظام نشان دادند و عنوان کردند اینجا نظام را از پا درخواهیم آورد.
چه چیزی باعث شد آنها چنین تفکری داشته باشند؟
آنها دو سال القصیر را در اختیار داشتند و در آن استحکامات بسیاری مانند تونل و زیرزمینهای ضدبمب ایجاد کرده بودند و آنجا را به یک پادگان نظامی، آموزشی و سازمانی تبدیل کرده بودند، به عبارتی القصیر به چهارراهی تبدیل شده بود که نیروها، تسلیحات و تجهیزات به آنجا میرسید و از آنجا تقسیم شده و به جاهای مختلف مانند ادلب، حلب، دمشق و... فرستاده میشد. از اینرو القصیر جایگاهی استراتژیک داشت و معارضان فکر نمیکردند نظام بتواند القصیر را پس بگیرد. اما در طول یک جنگ طولانی و بسیار سخت، نظام، القصیر را پس گرفت. پس از آن به سمت حمص پیشروی و آنجا را پاکسازی کرد، به نحوی که فاصله شهر حمص تا مرز لبنان که یک کریدور حیاتی برای مخالفان بود به تصرف دولت درآمد و پاکسازی شد و ارتباط نیروهای مسلحي که از لبنان وارد خاک سوریه میشدند، با دمشق قطع شد و این یک ضربه کاری روانی، سیاسی و نظامی برای معارضان بود.
بهخصوص حامیان عربی و غربی معارضان به خودشان آمدند و دیدند نظامی که از نظر آنها در حال سقوط بود، ورق را به نفع خودش برگردانده و پیروزی مهمی به دست آورده است. این وضعیت برای کشورهای غربی، بهخصوص انگلیس، فرانسه، ترکیه و کشورهای عربی مانند عربستان و قطر قابل تحمل نبود؛ چرا که بعد از بیش از دو و نیم سال و تحمیل هزینه و امکانات بسيارمیدیدند که معارضان دارند شکست میخورند. پس تلاش کردند دیگر کشورها ازجمله آمریکا را به میدان نبرد وارد کنند. از آنجا که آمریکاییها اعلام کرده بودند به دلیل تجربه تلخ عراق، افغانستان و لیبی دیگر وارد هیچ جنگی نمیشوند و بههیچوجه در سوریه دخالت نظامی نمیکنند، آنها خواستند با ایجاد بهانهای پای آمریکا را به جنگ باز کنند.
این بهانه چه بود؟
در اوایل فروردینماه در حلب در منطقه خانالعسل سلاح شیمیایی به کار برده شد. مشخص بود این سلاح شیمیایی از طرف مخالفان استفاده شده؛ چراکه شهرک خانالعسل در تصرف دولت و ارتش سوریه بود و تلفاتی که وارد شد، به ارتش و طرفداران نظام بود. به همین دلیل دولت سوریه از سازمانملل خواست کارشناسان خود را برای بررسی و تحقیق بفرستد اما انگلیس و فرانسه شروع به مانعتراشی در اعزام بازرسان کردند. این موضوع چهار، پنج ماه ادامه داشت اما زمانی که فرستادن بازرسان پذیرفته شد و آنها آماده اعزام شدند، معارضان جدیدی از ترکیه وارد سوریه شدند و منطقه خانالعسل را تصرف کردند و تغییر و تحولاتی در این منطقه صورت گرفت؛ طوری که دیگر تحقیق در آنجا فایدهای نداشت. اما عجیب اینجاست که همزمان با ورود و شروع به کار بازرسان، ناگهان بحث کاربرد سلاح شیمیایی در حومه دمشق مطرح شد.
بعد از جریان خانالعسل اوباما موضعی گرفت که اکنون پیامدهای آن را میبینیم. اوباما در آن زمان اعلام کرد کاربرد سلاح شیمیایی خط قرمز ماست. او فکر میکرد با وجود استفاده مخالفان از سلاح شیمیایی، نظام سوريه با این تهدید جرأت نمیکند با سلاح شیمیایی بهآنها پاسخ دهد. اما باید میدانست وقتی خط قرمز تعیین میکند، این خط قرمز فقط برای حریف نیست بلکه برای خودش هم خط قرمز تعیین کرده است؛ یعنی خود را متعهد به امری میکند و وقتی حریف از خط قرمز عبور کند، در موقعیت دشواری قرار ميگيرد و باید پاسخ دهد. از اینرو زمانی که بحث استفاده از گاز سارین و کشته شدن تعداد زیادی از افراد مطرح شد، جنجالی چند هفتهای از سوی معارضان ایجاد شد و رسانههای غربی و عربی این مساله را به شدت بزرگ کردند و تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا براساس تعهد اوباما، وی را در منگنه قرار دهند. آنها عنوان کردند اوباما بهعنوان رئیسجمهور قدرتمندترین قدرت نظامی دنیا، باید به تعهد خود عمل کند.
یعنی شما این مساله را دامی از سوی برخی کشورهای غربی و عربی میدانید؟
بله، دامی بود که خود اوباما و همه کشورهای عربی و غربی او را در آن انداختند. البته در اینجا دو بحث مطرح است؛ یکی اینکه آیا سلاح شیمیایی از سوی مخالفان به کار گرفته شده؛ یعنی توطئهای بوده که برای ورود آمریکا طراحی شده یا نه مخالفان از این اتفاقات در جهت اهداف خود بهرهبرداری کردند که این موضوع مشخص نیست و باید منتظر نتیجه تحقیقات بازرسان بود. همچنین این بحث مطرح است که آیا واقعا سلاح شیمیایی به کار رفته یا نه؟ و اگر سلاح شیمیایی بوده، چه نوع سلاح شیمیایی بوده است؟ چون برخی از NGOهای غربی این ایده را مطرح میکنند که اصولا سلاح شیمیایی و گاز سارین استفاده نشده بلکه ترکیبی از سولفات سدیم که برای تصفیه لولههای آب مورد استفاده قرار میگیرد، به کار رفته است و انفجار حجم زیادی از این ترکیب باعث مسمومیت افراد شده و کسی شیمیایی نشده و مخالفان از این موضوع برای متهم کردن نظام استفاده کردهاند که این موضوعها را باید کارشناسان سازمانملل منصفانه و بدون حب و بغض سیاسی روشن کنند.
حال اگر فرض شود از سلاح شیمیایی استفاده شده، بحث این است چه کسیاقدام به اينكار کرده است؟ مخالفان و حامیان غربی و عربی آنها به طور قاطع نظام را به استفاده از این سلاحها متهم میکنند اما وقتی از آنها مدرک خواسته میشود، مدرکی ارائه نميشود بلکه صرفا ادعا میشود نواری در اختیار آنهاست که براساس آن، یک افسر میدانی به یک افسر عالیرتبه سوری در مورد استفاده از گاز سارین مطالبی را بیان میکند اما آنها به خاطر مسائل امنیتی از در اختیار قرار دادن نوار مکالمه این دو افسر خودداری میکنند و فقط ادعا میکنند چنین نواری وجود دارد.
اما از سوی دیگر، سوريه ادعا میکند که مخالفان دست به این کار زدهاند و استدلال میکند در حالی که نیروهای ما در حال پیشروی هستند، نیازی به استفاده از سلاح شیمیایی نداشتهایم. حتی روسها مدعی شدهاند فیلمی را در اختیار دارند که نشان میدهد موشکهای حاوی گاز شیمیایی از مناطق تحت تسلط مخالفان شلیک شده است.
البته ایده سومی هم وجود دارد و آن اینکه گاز شیمیایی توسط هر دو طرف استفاده شده است.
ما نمیتوانیم در این مورد قضاوت کنیم اما آنچه مسلم است، این کار بهانه لازم را به غرب داد که طرحی را که بیش از دو سال و نیم آماده انجام است، به اجرا درآورند. آمریکاییها، انگلیس و فرانسه مستشاران نظامی خود را در اردن مستقر کرده بودند که تعداد زیادی از معارضان مسلح را تحت آموزش قرار داده و افسران عملیات ویژه تربیت کنند تا در وضعیت بحرانی که سوريه دچار بیثباتی شدید میشود، این نیروها از خاک اردن وارد سوریه و دمشق شده و پایتخت را ناامن کنند؛ همان طرحی که در طرابلس و لیبی پیاده شد. جان کری میگوید بیش از 1400نفر در این حمله شیمیایی کشته شدهاند اما آمار مخالفان رقمی حدود 500 نفر است و تفاوت این دو، رقمی حدود هزار نفر است که طبق اخبار رسانههای جهان عرب و لبنان این هزار نفر افراد مسلح خارجی بودهاند که در جریان حمله کشته شدهاند. همچنین طبق خبر روزنامه السفیر لبنان 300نفر از آنها از افسران عملیات ویژهای بودهاند که در اردن تحت آموزش آمریکاییها قرار داشتهاند و این ضربه سنگینی برای مخالفان است.
به دنبال جنجال رسانهای غربی-عربی آمریکاییها اعلام کردند که منتظر نتیجه تحقیقات نخواهند ماند؛ چراکه مشخص است که حكومت سوريه این سلاح را به کار برده و آنها میخواهند نظام را تنبیه کنند سپس وارد فاز عملیات نظامی شدند اما نکته جالب اینجاست که غربیها در موارد قبلی مداخله نظامی تلاش میکردند یک مستمسک قانونی درست کنند و بعد وارد عمل شوند ولی این بار این اتفاق نیفتاد.
به نظر شما دلیلش چیست؟
علت این است که آنها مدرکی در دست ندارند و نمیتوانند چیزی را ثابت کنند. در واقع آنها میخواهند براساس یک ادعای دروغ و یکسری شواهد غیرقابل اثبات، عملیات نظامی انجام دهند. بعد از شکست مخالفان، توازن قوا به نفع حكومت تغییر کرد و همین موضوع باعث شد شرایطی که قبل از آن آمریکاییها خواهان انجام کنفرانس ژنو بودند، به هم بخورد. با بههم خوردن توازن، در صورت برگزاری کنفرانس ژنو2 این مخالفان بودند که باید امتیاز میدادند چون دولت در موضع قدرت بود، بنابراین آمریکاییها به دنبال بهانهای بودند که ضربهای نظامی به ارتش سوریه وارد کنند تا قدرت نظام تضعیف شود و از طرف دیگر با تقویت معارضان توازن پیشین را دوباره برقرار کنند و پس از آن به کنفرانس ژنو2 بروند. حمله شیمیایی بهترین بهانه را به آنها داد که تحت عنوان مجازات نظام، با حمله نظامی قدرت ارتش سوریه را تضعیف کنند.
آمریکاییها اعلام کردند این حمله یک حمله محدود با اهداف مشخص و با هدف تضعیف قدرت نظامی ارتش سوریه است و هدف از آن سرنگونی حكومت سوريه نیست بلکه تضعیف آن است. آنها نمیخواهند تجربه لیبی و عراق را تکرار کنند. اما در اینجا این سوال مطرح میشود که مگر آمریکا پلیس دنیاست که بدون مجوز قانونی و به تنهایی تصمیم بگیرد به هر جا حمله کند؟ یا اینکه چه کسی تضمین میدهد این عملیات محدود باقی بماند. آمریکا گفته به تمام فرودگاههای سوریه حمله میکند. از آنجا که یکی از برتریهای نظامی سوریه نسبت به مخالفان، توانایی نیروی هوایی ارتش سوریه است، آمریکا در واقع میخواهد با حمله به فرودگاهها، نیروی هوایی سوریه را از کار بیندازد.
یعنی شما معتقدید شاید آمریکا بتواند حمله را آغاز کند ولی با توجه به پاسخ سوریه دیگر عملیات محدود معنایی نخواهد داشت؟
بله، دقیقا. در صورت حمله آمریکا، سوریه خود را ملزم به پاسخ دادنمیداند و سه هدف در تیررس دارد: اسرائیل، اردن و ترکیه. از آنجا که در هر حملهای این سه کشور قطعا مشارکت دارند، سوریه در پاسخ به آنها حمله میکند. این حمله سوریه با پاسخ آمریکا روبهرو میشود و جنگ از حالت محدود بیرون آمده و کنترلش از دست همه خارج خواهد شد و هرجومرجی ایجاد میشود که نتیجهاش قطعا سرنگونی حكومت سوريه خواهد بود. البته نه به آن شکل که آمریکاییها میخواهند. آمریکاییها میخواهند آدمهای موردنظر خود را سر کار بیاورند اما شرایط میدانی امروز به صورتی است که همه میدانند در صورت سرنگونی نظام، القاعده و گروههای سلفی تکفیری قدرت را به دست میگیرند.
قدرتگیری نیروهای سلفی - تکفیری و القاعده چه تاثیر و پیامدی برای کشورهای حامی آنها خواهد داشت؟
یکی از عواملی که باعث شده اروپاییها برای نخستین بار با آمریکا همراهی نکنند و انگلیس به عنوان یار همیشگی آمریکا به حمله رأی منفی بدهد، این است که آنها اطلاعات دقیقي دارند مبنی بر اینکه افرادی که در صحنه سوریه میجنگند، از نیروهای القاعده هستند؛ القاعدهای که نیروهایش از مهاجران اروپایی است.
اینها بعد از پایان بحران سوریه به راحتی و البته با تجربه نظامی و جنگ میدانی به کشورهایشان برمیگردند و تبدیل به معضلی برای کشورشان خواهند شد؛ موضوعی که بسیاری از کشورها مانند بلژیک و فرانسه به آن اعتراف کردهاند.
به دلیل همین نگرانیها آمریکا نتوانسته یک ائتلاف بینالمللی برای حمله شکل دهد. آمریکا دو نیاز اساسی دارد؛ یکی اینکه یک ائتلاف بینالمللی تشکیل دهد که خود را از اتهام تکروی مبرا کند و دیگر اینکه افکاری عمومی را اقناع کند.
اما آمریکا در هر دو مورد شکست خورد چون در مورد اول، همپیمانانش حاضر به حضور در صحنه نشدند. چنانکه حتی در اجلاس G20 اوباما به علت دودستگی نتوانست اجماع بینالمللی ایجاد کند. حتی در بیانیه پایانی، کشورهای همسو با آمریکا خواستار یک پاسخ قوی شدند و اجماعی بر حمله نبود؛ چراکه پاسخ قوی به معنی اقدام نظامی نیست و افکار عمومی هم در داخل و هم در خارج به شدت مخالف جنگ است؛ چراکه تجربه جنگ عراق که بوش و بلر به وضوح در مورد سلاحهای شیمیایی و اتمی عراق و ارتباط صدام با بنلادن دروغ گفتند در یاد مردم باقی مانده و اکنون که تلاش میکنند ثابت کنند ادعایش درست است، موفق به اقناع افکار عمومی نمیشوند.
وقتی اوباما خود را در چنین وضعیتی دید، توپ را به زمین کنگره انداخت و این از معدود مواردی بود که چنین اتفاقی میافتاد که رئیسجمهور آمریکا تصمیم براي جنگ را به کنگره واگذار میکرد؛ چراکه طبق اختیارات رئیسجمهور آمریکا در مواقعی که امنیت ملی آمریکا در خطر باشد، رئیسجمهور میتواند دستور جنگ بدهد ولی تا 60 روز فرصت دارد به کنگره مراجعه و مجوز آن را بگیرد و حتی اگر مجوز کنگره را نگرفت، یک ماه فرصت دارد نیروهایش را خارج کند؛ یعنی میتواند سه ماه بدون مجوز کنگره بجنگد اما با وجود داشتن چنین اختیاری اوباما تصمیمگیری در مورد سوریه را به کنگره واگذار کرد! به این علت که در صورت ناموفق بودن عملیات بتواند بگوید که کنگره آن راتصویب کرده و وی فقط مجری طرح بوده است. اما با توجه به اینکه اکثریت كرسيهاي کنگره در اختیار جمهوری خواهان است، به نظر میرسد با حمله مخالفت کنند. حتی در مجلس سنا هم که اکثریت با دموکراتهاست، تضمینی برای تایید طرح اوباما وجود ندارد. در حالی که همه منتظر بودند اوباما دستور ساعت صفر عملیات و حمله را صادر کند، عقبنشینی و انداختن توپ به زمین کنگره، شوکی به جهان غرب و عرب وارد کرد.
روسها که شرایط را درک کرده بودند، سناریویی را برای خروج از بحران طراحی کردند. به این معنا که با دعوت از ولید معلم، وزیر خارجه سوریه به دمشق پیشنهاد دادند که سلاحهای شیمیایی این کشور تحت کنترل بین المللی قرار بگیرد و حتی معاهده خلع سلاح شیمیایی را نیز بپذیرد که نظام سوریه هم بلافاصله آن را پذیرفت. این طرح از یک طرف آمریکا را خلعسلاح کرد چون در این شرایط دیگر نمی توانست بر طبل جنگ بکوبد و از سوی دیگر، راهحلی آبرومندانه برای خروج اوباما از بحران بود. اوباما که وضعیت را چنین دید، اعلام کرد:« سوریه آمریکا را در طرح حمله نظامی جدی دید،بنابراين این طرح را پذیرفت و این موفقیت را به خود نسبت داد. در حالی که نقش اصلی این موفقیت در اختیار پوتین است که با دیپلماسی قوی توانست این طرح را عملی کند و البته مشخص است که ایران هم نقش فعالی در این طرح داشته است؛ چراکه از زمان حضور ولید معلم در مسکو، امیر عبداللهیان، معاون وزیر خارجه ایران نیز در مسکو حضور داشت و این نشان از تلاش سهجانبه برای طرح این سناریو دارد.
تا این لحظه، این حرکت موفقیت آمیز سه جانبه آمریکا را مجبور کرده که یک قدم به عقب برود و تصمیمگیری در مورد عملیات نظامی در کنگره را به تعویق انداخته و اوباما نیز پذیرفته طرح بررسی شود و در صورت واقعی بودن آن دیگر نیازی به حمله نخواهد بود.
یک نکته قابل ذکر در اینجا این است که بسیاری از تحلیلگران معتقدند پوتین میخواهد شکست بحران موشکی کوبا را در بحران شیمیایی سوریه جبران کند. در جریان بحران موشکی کوبا این شوروی بود که مجبور شد در مقابل تهدید نظامی آمریکا عقبنشینی کرده و موشکهای بالستیک اتمی خود را از کوبا خارج کند اما اکنون روسیه میخواهد آمریکا را وادار به عقبنشینی کند و این نشان میدهد سوریه برای روسیه اهمیت استراتژیک دارد و این باور که روسیه بر سر سوریه معامله میکند، تضعیف شده است؛ چراکه روسها معتقدند بحران سوریه شکل نظام بینالملل را در مرحله بعد تعیین میکند و کسی که از این بحران موفق خارج شود از بازیگران موفق نظام بینالمللی خواهد بود.
مطرح شدن حمله نظامی چه تاثیری بر گروههای قومی، مذهبی و... داشته است و جایگاه اسد و نظام در جامعه سوریه چگونه است؟
در سوریه، عدهای طرفدار نظام و عدهای مخالف نظام هستند. البته گروهی هم بیطرف هستند که بیشتر دوست دارند زنده بمانند. اگرچه عامل اصلی بحران شیمیایی اخیر معلوم نیست اما اکثریت مردم عادی اتهامات علیه نظام را قبول ندارند و به زندگی روزمره خود میپردازند. عملکرد مخالفان بسیار بد بوده و حضور نیروهای خارجی این سوال را مطرح کرده که اگر اختلافی وجود دارد، چرا یک نفر از خارج مانند لیبی، تونس، عربستان و... باید وارد سوریه شود، آن هم به صورت مسلحانه و دست به بدترین اقدامات و جنایات از ذبح تا خوردن قلب هموطنان سوری آنها بزند. مردم سوریه نمیتوانند اینگونه مسائل را به مخالفت با نظام ربط دهند و همین مساله آنها را بیشتر به نظام متمایل کرده است. با توجه به نظرخواهی ناتو به علت عملکرد بسیار بد مخالفان اگر امروز در سوریه انتخابات برگزار شود، بشار اسد با 70درصد آرا دوباره انتخاب میشود.
در صورت حمله نظامی توان مقابله سوریه به چه میزان است؟
سوریه قطعا قدرت مقابله با آمریکا را ندارد و حتی حمله به رژیم صهیونیستی هم در دستور کار اين كشورقرار ندارد، چون ورود قدرت نظامی رژیم صهیونیستی به ماجرا، به ضرر نظام خواهد بود. پس به نظر میرسد سوریه بیشتر حمله به اردن و ترکیه را در دستور کار دارد. مگر اینکه نظام سوریه در مرحله مرگ و زندگی باشد که به رژیم صهیونیستی حمله کند.
با توجه به صحبتهای شما به نظر میرسد کشورهای ترکیه، عربستان، قطر و... بیشتر از آمریکا و غرب دنبال عملیات نظامی و سرنگونی دولت سوریه هستند؟
بله، دقیقا همینطور است. اگرچه آمریکا میخواهد حكومت سوريه سقوط کند اما جایگزینی ندارد و میداند که مخالفان لائیک نظام قدرتی ندارند و کسانی که قدرت دارند، سلفیها و تکفیریها هستند. بنابراین اگر نظام سقوط کند، نهتنها وضع بهتر نخواهد شد بلکه بدتر میشود. پس دنبال راهحلی هستند که هم بشار اسد کنار برود و هم اصل نظام حفظ شود اما عربستان، ترکیه و... اینطور فکر نمیکنند و همانطور که مقام معظم رهبری گفت این گروههای سلفی برای خود آنها دردسرساز خواهند شد. اما در مورد ترکیه و عربستان باید گفت موضع آنها به شدت انفعالی، متعصبانه، به دور از منطق و حتی به دور از منافع ملی خودشان است. چنانکه بعد از اینکه آمریکا گفت پیشنهاد سوریه در مورد کنترل بینالمللی بر خلع سلاح شیمیایی را با دید مثبت بررسی میکند، بلافاصله شورای همکاری خلیجفارس تشکیل جلسه داد و با محکوم کردن پیشنهاد روسیه، خواستار حمله به سوریه شد که این نشان میدهد آنها چقدر از واقعیتها دور هستند. ترکیه هم سرنوشت سیاسی خود را به مساله سوریه و سقوط بشار اسد گره زده است. اگر بشار بماند، اردوغان انتخابات بعدی را باخته چون به لحاظ سیاسی، مالی و نظامی روی این مساله سرمایهگذاری کرده و توجیهی برای شکست نخواهد داشت.
موضع اردن متفاوت است. اردن تحت فشار است. پادشاه اردن با بشار اسد دشمنان مشترکی نظیر اخوانالمسلمین و گروههای سلفی - تکفیری دارد. بنابراین خودذاتا مایل به سقوط بشار اسد نیست، چون میداند بعد از بشار نوبت خودش است ولي از آنجا كه اقتصاد اردن اقتصاد ضعیفی است و به شدت به کمکهای عربستان نیاز دارد، سعودی از این اهرم برای فشار بر پادشاه اردن برای در اختیار قرار دادن خاک اردن برای معارضان استفاده کرده است اما به هر حال نباید این موضوع را نادیده گرفت که این عمل اردن به هر دلیل بی پاسخ نخواهد ماند.
نقش و تاثیرگذاری ایران در روند بحران سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد راه حل پیشنهاد خلع سلاح شیمیایی غربیها اشاره کرده اند اصل این پیشنهاد از سوی ایران بود. البته اطلاع دقیقی در این مورد ندارم ولی در صورت صحت، اين گفته نشان از تاثیرگذاری بسیار ایران دارد. از سوی دیگر، یکی از عواملی که آمریکا را در حمله مردد کرد، تهدیدهایی بود که ایران انجام داد. ایران در دو جبهه میتواند فعال باشد؛ در جبهه حمایت ازسوريه که بسیار فعال است و در جبهه دیگر باید با حمایت چین و روسیه دنبال یک راهحل سیاسی برای حل بحران باشد؛ چراکه با حمایت میتوان سوريه را حفظ کرد ولی نمیتوان آن را پیروز کرد و جنگ ادامه پیدا خواهد کرد. همچنین از آنجا که ایران خود از قربانیان سلاحهای شیمیایی بوده، وقتی ازسوريه حمایت میکند به نوعی به آن مشروعیت میبخشد. ایران باید به دیپلماسی فعال پنهان و آشکار خود ادامه دهد و در عین حمایت از سوريه به دنبال راهحل سیاسی برای بحران باشد.
سناریوهای پیشروی سوریه را چگونه میبینید؟
تحولات بیش از دو سال و نیم گذشته نشان میدهد که هیچیک از دو طرف قدرت پیروزی و یکسره کردن کار را ندارند. ممکن است نظام بیش از این پیروزی به دست آورد اما نمیتواند مخالفان را به صورت کامل از میان ببرد. مخالفان هم اینقدر قدرت ندارند که حكومت سوريه را سرنگون کنند و این مسأله به جنگی فرسایشی و طولانی میانجامد که به مرور از کنترل خارج خواهد شد و به کشورهای همجوار سرایت خواهد کرد. چنانکه پیامدهای آن را امروز در انفجارهای ضاحیه، طرابلس لبنان و در عراق میبینیم و حتی ممکن است به ترکیه و اردن هم کشیده شود.
پس باید آتش این بحران را کنترل و کمکم خاموش کرد. اما متاسفانه عربستان، ترکیه، قطر و... روی آتش نفت میپاشند و آن را شعلهورتر میکنند؛ چراکه بقای اسد را شکست خود میدانند. من به ادامه بحران خوشبین نیستم مگر آمریکا و غرب ادامه جنگ را به ضرر خود و صلح جهانی بدانند و به ترکیه و عربستان فشار بیاورند که دست از حمایت مخالفان بردارند و به دنبال یافتن راه حلی برای بحران باشند.
به هر حال سوریه به یکسری اصلاحات نیاز دارد، اینطور نیست؟
بحران سوریه اصلا راهحل نظامی ندارد، هرچند حكومت قوی باشد به علت تبدیل شدن بحران به جنگ شهری و چریکی، بحران تداوم خواهد داشت. پس روسیه، ایران و دیگر دوستان سوریه باید طرحی برای حل بحران سوریه آماده کنند؛ طرحی که پایهای برای کنفرانس ژنو باشد تا آنجا برای حل بحران یک راهحل سیاسی پیدا شود.